جدول جو
جدول جو

معنی پشت ریش - جستجوی لغت در جدول جو

پشت ریش
آنکه پشتش زخم دار است، پشت زخم
تصویری از پشت ریش
تصویر پشت ریش
فرهنگ فارسی عمید
پشت ریش
(پُ)
مجروح به ظهر (در ستور). دبر. (تاج المصادر بیهقی) :
بر آن صفت که خر پشت ریش را برریش
تفو زنند بتو باد صد هزار تفو.
سوزنی.
مگر کین فرومایۀ زشت کیش
بکارش نیاید خر پشت ریش.
(بوستان).
ادبار، پشت ریش کردن ستور را پالان. موقع، پشت ریش شده. جمل ٌ مسدّم، شتر پشت ریش که پالان ننهند بر وی تا به شود. تمسیح، مسح، پشت ریش کردن. مدابره، پشت ریش گردیدن ستور کسی. مسخ، پشت ریش کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
پشت ریش
آنکه پشتش مجروح است پشت زخم
تصویری از پشت ریش
تصویر پشت ریش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خشک ریش
تصویر خشک ریش
زخم و جراحت خشک، کنایه از بهانه، کنایه از نیرنگ، فریب، در پزشکی جرب
فرهنگ فارسی عمید
پارچۀ نازک که پشت شیشۀ پنجرۀ اتاق آویزان می کنند که آفتاب به درون اتاق نیفتد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشت رو
تصویر پشت رو
پشت آستر و رویه، وارونه، واژگونه، پشت و رو
پشت و رو کردن: برگرداندن و وارونه کردن جامه یا رویۀ لباس که پشت آن به رو بیاید، کنایه از خلاف واقع نشان دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سست ریش
تصویر سست ریش
مرد ریش دراز، احمق، ابله، ساده لوح، برای مثال سخت درماند امیر سست ریش / چون نه پس بیند نه پیش از احمقیش (مولوی - ۷۸)
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
صاحب حلل السندسیه ذیل اشتوریش وجلیقیه مینویسد: استان اشتوریش قدیم هم اکنون ولایت اویدو است و عرب آنرا اوبیط میخواند. رجوع به حلل السندسیه ج 2 ص 58 شود. و صاحب قاموس الاعلام مینویسد: جغرافی دانان عرب این کلمه را بر خطۀ شمالی اسپانیا یعنی آستوریا اطلاق کرده اند. رجوع به استوریاس شود
لغت نامه دهخدا
(پَ)
که ریش پهن دارد. پهن محاسن
لغت نامه دهخدا
(خُ)
جرب. (ناظم الاطباء). قسمی از جرب است که آبله های آن بی آب و خشک و آن را به کاف فارسی مفتوح گر گویند. (انجمن آرای ناصری). توضیح: ریش جراحتی است که با وی رطوبتی نباشد چون مرض جلدی که در تداول عامه سودا گویند. (یادداشت بخط مؤلف). خشک ریشه، جراحت خشک، خشکی که به روی زخم بسته شود. (ناظم الاطباء). خشکی که بروی جراحت بندد و تحقیق آن است که خشک ریشه خشکی که اندرون تر باشد نه آن خشکی که بعد از به شدن بر روی زخم پدید آید و بعد از چندگاه می افتد و آن را در عرف هند کهرند خوانند چه اول مایه آزار است وثانی مایه آرام. (از برهان قاطع) (آنندراج) (از انجمن آرای ناصری). ماده ریمی خشک شده که در بن جراحتی بر روی پوست بندد. (یادداشت بخط مؤلف) :
عدل تو بود اگر نه جهانرا نماندی
با خشک ریش جورفلک هیچ خشک و تر.
انوری.
با خشک ریش تیر فلک تن نهاده ایم
وز زخم گاه حادثه مرهم گشاده ایم.
سیف اسفرنگی (دیوان چ صدیقی ص 718).
نه دشمنت بحوادث ز مرگ باز رهد
نه خشک ریش اجل به شود به پشما کند.
ضیاءالدین فارسی (از انجمن آرای ناصری).
، مکر و حیله. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نفاق. (ناظم الاطباء) :
از قبل خشک ریش با همه کس
روز و شب اندر خصومت و جدلی.
ناصرخسرو.
، بهانه. عذر. عذر بیهوده. (ناظم الاطباء).
- خشک ریش کردن، بهانه نمودن. (از انجمن آرای ناصری) :
خشک ریشت کند فلک بپذیر
تا تویی خشک و تر چو حوت و حمل.
انوری (از انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
بدآیین. بددین. پیرو شیطان. کیش اهریمنی:
وگر تیره جانی بود زشت کیش
همان روز چون خواند ایزدش پیش
سیه روی خیزد زشرم گناه
سوی چینود پل نباشدش راه.
اسدی (گرشاسبنامه چ یغمائی ص 137).
سپهدار گفت ای بد زشت کیش
خوی بد چنین آورد کار پیش.
اسدی (گرشاسب نامه ایضاً ص 45).
مگر کآن فرومایۀ زشت کیش
بکارش نیاید خرپشت ریش.
سعدی (بوستان).
غازیان غیب چون از حلم خویش
حمله ناوردند بر تو زشت کیش.
مولوی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
رجوع به زشت و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(سُ)
احمق. (غیاث اللغات). کنایه از احمق و بی عقل. (آنندراج) :
سخت درمانده امیر سست ریش
چون نه پس بیند نه پیش از احمقیش.
مولوی.
که چه میگوید عجب این سست ریش
یا کسی داده است بنگ بیهشیش.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(هََ)
نام روز پنجم از خمسۀ مسترقۀ قدیم که روز آخر سال فارسیان باشد. (برهان). هشتوگیش
لغت نامه دهخدا
(پُ)
پیاپی. متوالی. پی درپی
لغت نامه دهخدا
(پُ)
وارونه. وارون. واژون. باژگون. باژگونه. اشن : پیراهنت را پشت رو پوشیده ای
لغت نامه دهخدا
(پُ دَ / پُ تِ دَ)
آنچه از پارچه چون اطلس و ململ و توری در پشت پنجره و در از جانب اطاق آویزند تا از شدت تابش آفتاب بدرون کاسته شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر ریش
تصویر پر ریش
پر از زخم پر قرحه پر جراحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت رو
تصویر پشت رو
واژگونه، وارونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت ریش کردن
تصویر پشت ریش کردن
مجروح کردن پشت ستور و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهن ریش
تصویر پهن ریش
آن که دارای ریش پهن است پهن محاسن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت ریز
تصویر پشت ریز
پیاپی، متوالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سست ریش
تصویر سست ریش
سست بنیاد ضعیف النفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشک ریش
تصویر خشک ریش
زخم و جراحت خشک جراحت خشک، خشکیی که بر روی زخم بسته شود، جرب خشک
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ای که بپشت در آویزند تا از تابش آفتاب بکاهد پرده ای که پشت شیشه های پنجره و در نصب کنند، صفحه ای چوبی که با دو گیره بپشت شیشه دکانها زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت رو
تصویر پشت رو
وارونه، واژگونه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سست ریش
تصویر سست ریش
ضعیف النفس، ساده لوح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خشک ریش
تصویر خشک ریش
زخم و جراحت، حیله و نفاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشت دری
تصویر پشت دری
((~. دَ))
پارچه یا پرده ای که پشت در یا پنجره بیآویزند
فرهنگ فارسی معین
نوعی شیرینی که با دوشاب تفت داده شده و با مقداری روغن و کنجد
فرهنگ گویش مازندرانی
مرحله ی آخر انباشتن و چیدن گندم، جو و شالی به شکل شیروانی
فرهنگ گویش مازندرانی
افراد پشت سر، به سوی پشت، به طرف پشت
فرهنگ گویش مازندرانی
از فنون کشتی با میاوندپس از اعلام میان دار و سرشاخ دو کشتی.، فنی در کشتی بومی که با شال انجام شوداز فنون کشتی محلی معادل
فرهنگ گویش مازندرانی
از پشت سر
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع لنگای حوزه ی عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
مهره کمر، مرز بین دو نیمه بدن از جهت عمودی
فرهنگ گویش مازندرانی